شرکت کردیم

ساخت وبلاگ

در این فراخوان هم شرکت کردم. راستش خیلی عجله نکردم بر خلاف دفعه های قبل که خیلی عجله داشتم و استرس داشتم و .... اینبار اینطور نبود. نمی دانم روز سوم بود یا چهارم اعلام نیازها را نگاه کردم. کلا سه جا رشته و گرایش من را می خواستند و به محل اقامتم می خورد که انتخاب کردم. مدارک را هم که از قبل اسکن کرده بودم دو مورد اضافه شده را ثبت کردم. خلاصه توکل کردم به خودش. شاید صلاح من در این نیست که هیات علمی شوم. شاید هم باید بی خیالش شوم تا خودش یک مسیری را مهیا کند. سرگرم کارهایم هستم. بیکار نیستم و درآمدم هم بد نیست. ولی این آرزوی هیات علمی شدن که باعث شد قدم در دوره دکتری بگذارم و اصلا این شغل را انتخاب کنم و از درآمد شغلهای پر درآمد دیگر چشم بپوشم روی دلم سنگینی می کند. یاد شبهایی که تا صبح درس می خواندم می افتم. یاد سختیهایی که برای امتحان جامع و پیش دفاع و دفاع از رساله و فشارهای عصبی آنها می افتم. یاد فشارهایی که به خانواده ام وارد شد تا من تحصیل کنم می افتم. یاد همسرم که نیمه شب از خواب بیدار می شد و نگران می آمد کنارم و می گفت از پا در می آیی من چه کار می توانم انجام دهم، بگیر بخواب خودت را از بین بردی، می افتم. یاد تمام عمری که برای درس خواندن و رسیدن به این آرزو صرف شد می افتم. یاد روزهایی که می شد در کنار خانواده شاد باشم و به سفر برم و در امتحان پسرم همراهیش کنم می افتم. غم همه اینها روی دلم بدجوری سنگینی می کند. خدایا این چه مملکتی است که ما داریم درش زندگی می کنیم؟!

بگذریم . یکی از کتابهای مشترکمان با یکی از اساتید آماده شده. اگر استاد محترم تایید کنند می فرستیم برای صفحه آرایی و طراحی روی جلد و ... کتاب دیگری هم ترجمه اش کامل شده و نصف آن مقابله خوانی شده است و نیم دیگرش مانده که باید یک ماه هر روز پشت سر هم وقت بگذارم و بخوانمش. علاوه بر دانشگاه قبلی یکی از دانشگاههای مادر هم ازم دعوت کرده که به عنوان مدرس مدعو دو واحد تدریس داشته باشم. خودم را برای آن هم آماده کرده ام. خدا کند که موفقیت آمیز باشد. ظاهرا دانشجویان با استاد قبلی نساخته اند و استاد به روز نبوده و کار به مرافعه و درگیری بین استاد و دانشجو کشیده. جدای از اینکه به نظرم دانشجوی تراز اولی که وارد یک دانشگاه مادر می شود حق دارد که انتظار استادی به روز و با اطلاعاتی جامع را داشته باشد ولی ظاهرا دیگر روابط استاد و دانشجو مثل زمانی که ما در آن دانشگاه درس می خواندیم نیست و این برایم کمی عجیب است.

خدایا نگام به سمت توست.این اعیاد و این روزها حاجت همه را برآورده کن و حاجت من را هم.

جوجه دکتر...
ما را در سایت جوجه دکتر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : doctormishamo بازدید : 275 تاريخ : پنجشنبه 25 شهريور 1395 ساعت: 14:06