غصه خورد و غصه خوردم

ساخت وبلاگ

رفتم دفتر مدیر داخلی یکی از مجله ها که نزدیک محل کارم بود و نشستم روبروی دخترک و با هم صحبت کردیم. صحبتمان گل انداخت. بهش گفتم این خیانتی است در حق مردم ما که ورودی دکتری را انقدر زیاد کردند. گفتم آموزش و درآمدهای آن برای عده ای چاه نفت است. اینکه در یک دولت یک دانشگاه پولی رشد می کند و در دولت دیگر یک دانشگاه پولی دیگر بی دلیل نیست. گفتم در تمام دنیا درصد دانشجویان دکتری از دو یا سه درصد تجاوز نمی کند ولی در ایران به 11 درصد رسیده در حالی که همین الان درصد کل دانشجویان کارشناسی ارشد ما 10 درصد است و این یعنی فاجعه. یعنی دکترهای بیکار که نه هنر و نه تخصص و نه وقت هیچ هنرآموزی باری گذران زندگی را ندارند. علاوه بر اینکه پولشان را هم از دست داده اند. بهش گفتم اینکه بعد از چندین سال بفهمی بازیچه دست شده ای تا برخی حسابی پول در بیاورند و بچه ها و اندوخته هایشان را بفرستند آنور  آب ویرانه ای تحویل ما دهند احساس غم می کنی. غصه می خوری . روضه من که تمام شد دیدم رنگش پریده. پرسیدم دکتری خواندی؟ گفت دانشجوی سال اولم. گفتم پس حسابی نا امیدت کردم. گفت به خاطر دلم می خوانم. گفتم خوش به حالت که به مدرکت امید نبسته ای و هدفت مثل من هیات علمی شدن نیست. گفت دوست دارم که بشوم . گفتم دوست داشتن با هدف قرار دادن فرق میکند. من هم دوست دارم پورشه بخرم ولی هدف زندگیم نیست. ولی هیات علمی شدن هدفم بود از ورود به دوره دکتری و الان خیلی اذیت می شوم وقتی می بینم 45 هزار نفر روی سامانه جذب ثبت نام می کنند و در نهایت آنهایی جذب می شوند که پارتی دارند. این یعنی چندین سال از زندگیت از بین رفت با کمترین بهره. آخر سر هم توضیح داد که برای مجله شان چطور مقاله بفرستم.وقتی از جایم بلند شدم بهش گفتم شما جوانتر از من هستید و قدر جوانی و سلامتتان را بدانید. امیدوارم که حرفم را شنیده باشد و درست شنیده باشد وگرنه مثل من چند سال دیگر حسابی غصه خی خورد.

عصر رفتم سر کلاس آن دانشگاه مادر. ظاهرا اولین روز بچه های ترم یکی بود و حسابی بمباران اطلاعات شدند. بعد از نهار هم بود. خوابشان گرفته بود. بهشان گفتم قدر جایی که نشسته اید و قدر جوانیتان را بدانید. کمی سعی کردم کلاس را مشارکتی کنم تا خوابشان بپرد. امیدوارم که توانسته باشم عاشق رشته شان کرده باشمشان. از نا امیدی متنفرم. این بچه ها رتبه های برتر کنکور هستند و دلم نمی خواهد روزگار سیاهی را جلوی چشمشان نمایان کنم. بگذار چرخ گردون خودش کار خودش را می کند. امیدوارم که آینده این بچه ها حداقل روشن باشد. دهه هفتادیهای کوچولو!

خدایا خودت گشایشی کن و این غم را از دلم دور کن. خدایا چشمم به تو است وامیدی غیر از تو ندارم.

جوجه دکتر...
ما را در سایت جوجه دکتر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : doctormishamo بازدید : 279 تاريخ : يکشنبه 11 مهر 1395 ساعت: 7:54